فلسطین و آشفتگی/های فمینیستی
ایلانا فلدمن
«فلسطین یک مسئلهی فمینیستی است». این عبارت بیانگر چارچوب فکری پشت تعهدی است که اشتراکی فمینیستی فلسطین، مستقر در ایالت متحده، در سال ۲۰۲۱ منتشر کرد. به واسطهی این تعهد، این گروه از متحدانش خواست که ایستادگی خود در کنار فلسطینیها در برابر «محاصرهی مردگرا و نظامی زمین و زندگی فلسطینیان توسط اسرائیل» را اعلام نمایند (اشتراکی فمینیستی فلسطین، ۲۰۲۱). بدین سان این تعهد حملات جنسیتی آشکار—مانند حملاتی که بدن زنان را هدف قرار میدهد—و همچنین انبوه تلاشهای خشونتآمیز برای انکار و حذف امور سیاسی و حضور فلسطین را به عنوان دغدغهی فمینیستی شناسایی میکند.
ورود خود من به مسئلهی فلسطین از طریق فمینیسم بود. همزمانی دوران دانشجویی کارشناسیام در ایالات متحده با انتفاضهی اول (انقلاب سنگ) علیه اشغال کرانهی باختری و نوار غزه توسط اسرائیل در سال ۱۹۸۷ (۱۳۶۶)، مرا به کلنجار رفتن با تعهدات متفاوتم وا داشت. من یک فمینیست بودم و خود را پیشرو میپنداشتم. من همچنان در محیطی صهیونیستی بزرگ شده بودم، درست مثل اکثریت یهودیان در ایالات متحده در آن زمان (و حتی هم اکنون). فمینیسم به من کمک کرد تا راه خود به سوی ارزشهای سیاسیام را بیابم. به من آموخت که نظم به ظاهر طبیعی اوضاع ممکن است کاملاً غیر طبیعی باشد. به من آموخت که آنچه احساس میکنیم، آنچه میخواهیم، و آنچه بدان وابسته هستیم در دل [اهرمهای] قدرت و از طریق ایدئولوژی تولید میشود. به من آموخت که دنیای دیگری امکانپذیر است، راههای دگرسان بودن موجود است، و اینکه این ممکنات سرورآمیز هستند. و در نتیجه، فمینیسم به من کمک کرد تا فلسطین را ببینم، بینشی که پیشینهام لزوماً من را برای درک آن آماده نساخته بود. اینکه انتفاضه باعث افزایش شناخت و توان خوانش فلسطین به طور گستردهتری در ایالات متحده شد نیز به من برای پذیرش این رویاروی [با فلسطین] با ذهن باز کمک کرد. بنابراین، برای من، فلسطین هم از نظر بیوگرافی شخصی و هم از نظر سیاسی یک مسئلهی فمینیستی است.
فمینیسم به من کمک کرد تا راه خود به سوی ارزشهای سیاسیام را بیابم. به من آموخت که نظم به ظاهر طبیعی اوضاع ممکن است کاملاً غیر طبیعی باشد. به من آموخت که آنچه احساس میکنیم، آنچه میخواهیم، و آنچه بدان وابسته هستیم در دل [اهرمهای] قدرت و از طریق ایدئولوژی تولید میشود. به من آموخت که دنیای دیگری امکانپذیر است، راههای دگرسان بودن موجود است، و اینکه این ممکنات سرورآمیز هستند. و در نتیجه، فمینیسم به من کمک کرد تا فلسطین را ببینم، بینشی که پیشینهام لزوماً من را برای درک آن آماده نساخته بود.
گرایش شخصی و سیاسی من به فلسطین در نهایت مرا در مسیر درگیری فکری و علمی ادامهداری با این مسئله قرار داد. تجربهی نوشتن یک پایاننامه افتخاری در مقطع کارشناسی دربارهی جنبش زنان فلسطین بود که امکان یک زندگی آکادمیک را به روی من باز کرد، مسیری که قبل از آن به ذهنم خطور نکرده بود. تمرکز تحقیقاتی من در طول زندگی حرفهایام فلسطین بوده است. کار من همواره توسط دیدگاههای فمینیستی هدایت شده است، حتی زمانی که تمرکز اصلی پژوهشاتام از سوژهی جنسیت فاصله گرفت، از جملهی در کتابهایی که قلم زدهام که به بوروکراسی و حکومت در غزه در دورانی که فلسطین تحتالحمایهی انگلستان و سپس تحت مدیریت مصر بود پرداختهاند، و یا به نیروی انتظامی و مسائل امنیتی در غزهی تحت حاکمیت مصر، و یا به مسائل بشردوستی و سیاستهای پناهندگان در طول دهههای متوالیای که از نکبت [فاجعهی] فلسطین در سال ۱۹۴۸ (۱۳۲۷) میگذرد.
اذعان اینکه فلسطین یک مسئلهی فمینیستی است به این معنا نیست که رابطهی بین فلسطین و فمینیسم ساده و یا بدون دردسر است. اتفاقاً، دردسرهای زیادی در این میان وجود داشته است. همانطور که در بسیاری از شرایط دیگر هم مشاهده شده است، به فمینیستهای فلسطینی بارها گفته شده که الان، زمان و مکان ابراز نگرانیهایشان نیست. از طرفی، احزاب ملیگرا گهگاه به زنان خاطرنشان کردهاند که باید صبور باشند، که زمان مناسب برای طرح مسائل «ویژه»ی آنها [زنان] پس از آزادی فلسطین است، نه در بحبوحهی مبارزه. از طرف دیگر، گروههای فمینیستی بینالمللی، و به ویژه غربی، به زنان فلسطینی گفتهاند که به واسطهی مطرح کردن موضوع فلسطین و استعمار اسرائیل در چارچوب گردهماییهای بینالمللی فمینیستی، «تفرقهانگیز» بودهاند. با وجود چنین تلاشهای ملی و بینالمللیای برای خاموش کردن صدای فمینیستهای فلسطینی و به حاشیه راندن مطالباتشان، آنها بر اینکه فلسطین یک مسئلهی فمینیستی است و فمینیسم یک مسئلهی فلسطینی است، پافشاری کردهاند.
اذعان اینکه فلسطین یک مسئلهی فمینیستی است به این معنا نیست که رابطهی بین فلسطین و فمینیسم ساده و یا بدون دردسر است. اتفاقاً، دردسرهای زیادی در این میان وجود داشته است. همانطور که در بسیاری از شرایط دیگر هم مشاهده شده است، به فمینیستهای فلسطینی بارها گفته شده که الان، زمان و مکان ابراز نگرانیهایشان نیست.
ملیگرایی و فمینیسم
در فلسطین، فمینیسم همیشه امری ملیگرا بوده است. زنان از همان ابتدا در برابر استعمار بریتانیا و شهرکسازی صهیونیستی مقاومت کردند، و در دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ (۱۲۹۹ تا ۱۳۱۹) گروههایی مانند کنگرهی زنان عرب فلسطین و انجمن زنان عرب را سازماندهی کردند (سایق ۱۹۸۸؛ مغنّم [۱۹۳۷] ۱۹۷۸). خط سیر سازماندهی زنان از انجمنهای خیریه (که زنان ثروتمند از طریق آنان به فقرا خدمات ارائه میکردند) تا کمیتههای زنان (که زنان اهل سیاست بواسطهی آنان سعی در مشارکت دادن دیگران در کنشهای سیاسی و سازماندهی فمینیستی داشتند) حاکی از این ارتباط عمیق است. انجمنهای خیریه و دیگر گروههای زنانی که در ابتدا شکل گرفتند بیشتر ملیگرا بودند تا فمینیست. ساختار طبقاتی این تشکلات توان فراهمسازی زمینهی لازم برای سازماندهی تعداد بالایی از زنان را از آنها سلب میکرد، و تمرکز آنها در درجهی اول بر حمایت از مبارزات ملی بود و نه پرداختن به سوالات موجود پیرامون جنسیتزدگی در نیروهای جامعهی فلسطین. با این وجود، برای حمایت از مبارزات ملی، زنانی که در این سازمانها فعالیت میکردند ناگریز در تغییر دادن این نیروها دست داشتند.
درهم تنیدگی فمینیسم و ملیگرایی را میتوان در ظهور کمیتههای زنان در اواخر دههی ۱۹۷۰ (۱۳۴۹ تا ۱۳۵۸) هم مشاهده کرد، چرا که رهبران این گروهها کارشان را با نیت بسیج کردن زنان فقیر و روستایی برای پیوستن به مبارزات ملی آغاز کردند. هنگامی که آنها سعی در جذب نیرو در روستاها و اردوگاههای پناهندگان داشتند، به این واقعیت پی بردند که برای میسر کردن چنین مشارکتی، مسائل مهمی وجود دارند که باید پیش از هر چیز مورد توجه قرار گیرند، از جمله نگهداری کودکان و سوادآموزی، که از موارد کلیدی در این میان به شمار میرفتند. به عبارت دیگر، سازماندهی فمینیستی خود لازمهی امکان مشارکت دادن زنان در ارقام بالا در فعالیتهای ملیگرا بود. اگر چه اولین کمیتهی زنان بدون هیچگونه وابستگی صریح جناحیای تاسیس یافت، سازماندهی زنان به زودی در امتداد خطوط جناحی تجزیه گشت، تا جایی که هر کدام از جناحهای فلسطین از کمیتهی زنان مختص خود بهرهور گشتند—بهرهوریای که خود بازتاب ساختاری این واقعیت است که فمینیسم در فلسطین همواره ملیگرا بوده است. حداقل در شروع کار، انتفاضهی اول علیه اشغال کرانه باختری و غزه توسط اسرائیل تعداد زیادی از زنان را وارد عرصهی سیاسی کرد.
مشخصهی سالهای اول انتفاضه، بر هم زنی بسیاری از سلسله مراتب و هنجارهای اجتماعی بود—از سن گرفته تا جنسیت و طبقهی اجتماعی. جمعیت چشمگیری از زنان در تظاهرات شرکت میکردند؛ در کمیتههای محلهای که خدمات آموزشی، بهداشتی، و غیره را در مواجهه با سرکوب اسرائیل ارائه میکردند، زنان نقش حیاتیای ایفا میکردند؛ و در تلاشها برای رشد ساختارهای اقتصادی فرعی، زنان پیشگام بودند (آشِر ۱۹۹۳). این دگرگونی اجتماعی انقلابی، چنان چه بسیاری در ابتدا امیدوار بودند، پایدار نبود. سرکوب اسرائیل و واکنشهای شدید از سوی بخشهایی از جامعهی فلسطین هر دو در کاهش این فعالیتها سهیم بودند. واقعیت این است که هرچند برای فلسطینیان، فمینیسم و ملیگرایی پیوند عمیقی دارند، چالشهایی در این پیوند پخته شده است.
اینکه مشارکت زنان در مبارزات ملی برای به موفقیت رسیدن این همت امری حیاتی است، واضح است. اما گفتمان ملیگرایانه اغلب نقشها و جایگاههای نمادین خاصی را، که ممکن است هیچ تطابقی با اهداف فمینیستی زنان نداشته باشد، به آنها اختصاص میدهد. درست مانند بسیاری دیگر از مبارزات ملی ضد استعماری، ارزش زنان اغلب در گفتمان ملیگرایانه بر اساس موقعیتشان به عنوان «مادر شهدا» و «کارخانهی مردان» تعیین میشود. و زنان هم خیلی از اوقات به توانایی خود در استفاده از موقعیتشان به عنوان مادر برای حمایت از فعالیتهای سیاسی، افتخار قابل توجهی ورزیدهاند. شاید در این میان، شناخته شدهترین شیوهی حمایتی آنجایی است که زنان در مواجهه با حملات نظامی اسرائیل، مدعی میشوند که مردان جوانی که نسبتی با آنها ندارند فرزندانشان هستند—تا که بتوانند به هر کسی که در معرض خشونت اشغالگری است، حمایت خویشاوندی ارائه دهند (عبدو ۱۹۹۱). در همین حال، درک کلیشهای از نقشهای جنسیتی در جامعهی فلسطین خود چگونگی مورد هدف قرار گیری زنان توسط اشغالگران اسرائیلی را تعیین میکند. نیروهای اشغالگر اغلب با استفاده از خشونت جنسی یا تهدید به افشاگری علنی، زنان را وادار به پیروی و حتی همکاری با خود میکنند (اِحمود ۲۰۲۲). و فمینیستهای فلسطینی اشاره کردهاند که نهادهای فلسطینی هم، از جمله تشکیلات خودگردان فلسطینی، گاهی در این گفتمان و حتی در به کارگیری این تدابیر [نیروهای اشغالگر] دست داشتهاند (الیا ۲۰۲۱). پس میتوان دید که تحلیل فمینیستی نه تنها به مبارزات فلسطینی در راستای آزادی کمک میکند، بلکه یک نقد درونی ضروری بر ساختارهای سیاسی و اجتماعی موجود در زندگی فلسطینی نیز ارائه میدهد.
مکرراً به فمینیستهایی که مسئلهی فلسطین را به عنوان بخشی اساسی از رسوم فمینیستی خود مطرح میکنند گفته شده و میشود که رفتارشان ناشایست است و تفرقه افکن.
فمینیسم بینالمللی و مسئلهی فلسطین
درست همانطور که ملیگرایی سرمنزل پیچیدهای برای دغدغههای فمینیستی عرضه میکند، فمینیسم بینالمللی نیز یک پلت بعضاً محدودکنندهای را برای «جهان سوم» و دیدگاههای فمینیستی برآمده از استعمار فراهم کرده است. در مورد خاص فلسطین، زنان فلسطینی هم با مشکل کلی فمینیسم امپریالیستی روبرو هستند و هم با مشکل ویژهی فمینیستهایی مواجهاند که «[در همه چیز] مترقیاند جز فلسطین»؛ اصطلاحی که با توجه به شرایط زمینهای در ایالات متحده رقم خورده، اما در سطح جهانی هم صادق است. [۱]
تشخیص چاندرا مُهانتی در سال ۱۹۸۸ (۱۳۶۷) مبنی بر اینکه نوشتههای فمینیستی غربی (و این در مورد کنشهای فمینیستی غربی نیز صدق میکند) تا حد زیادی سعی در این دارند که «ناهمگونیهای مادی و تاریخی زندگی زنان در جهان سوم را به صورت گفتمانی مستعمرهی خود کنند»، امروزه همچنان مطرح است (۱۹۸۸:۶۲). در حالی که این نویسندگان ممکن است از زنانی که زندگی آنها را با عبارات جهانشمول مشکلساز توصیف میکنند، فاصله داشته باشند، فعالان بینالمللی مستقیماً با کمداشتهای چنین روایاتی رو در رو میشوند، حتی اگر به خودی خود نتوانند عدم کفایت این روایات را ببینند. یکی از صحنههای این رویارویی، گردهماییهای مرتبط با «دههی زنان» سازمان ملل متحد بود، که در سال ۱۹۷۵ (۱۳۵۴) با نشستی در مکزیکوسیتی آغاز شد و با نشست نایروبی در سال ۱۹۸۵ (۱۳۶۴) به پایان رسید. مسئلهی فلسطین در این میان جلو و مرکز بود.
به شرح نادا اِلیا، در کنفرانس نایروبی سازمان ملل در سال ۱۹۸۵، بتی فریدن، نماد فمینیست آمریکایی به نوال السعداوی، نماد فمینیست مصری گفت که او نباید فلسطین را مطرح کند، چرا که «این یک کنفرانس زنان است، نه یک کنفرانس سیاسی» (الیا ۲۰۱۷). اگرچه السعداوی به این توصیه توجهی نکرد و تاکید کرد که جدا کردن سیاست فمینیستی از سیاست ملی و ضد استعماری غیرممکن است، درخواستهای مشابهی در مجامع بینالمللی متعدد و در فضاهای سیاسی غرب مطرح شده است. در کنفرانس جهانی سازمان ملل علیه نژادپرستی که در بندر دوربان در سال ۲۰۰۱ (۱۳۸۰) برگزار شد، تلاش عدهای برای گنجاندن صهیونیسم در گفتگو پیرامون موضوع نژادپرستی با اتهام یهودیستیزی مواجه شد (نابر ۲۰۱۶). در ایالات متحده، برخی از سازماندهندگان «راهپیمایی زنان»—که در سال ۲۰۱۷ (۱۳۹۶) پس از انتخاب دونالد ترامپ برای اعتراض به سیاستها و دیدگاههای او، که قاطعانه ضد فمینیست بودند، تاسیس شد—به دلیل انتقاد از اسرائیل مورد حمله قرار گرفتند (کانجی ۲۰۱۹). مکرراً به فمینیستهایی که مسئلهی فلسطین را به عنوان بخشی اساسی از رسوم فمینیستی خود مطرح میکنند گفته شده و میشود که رفتارشان ناشایست است و تفرقه افکن. با وجود تداوم این مخالفتها، زنان فلسطینی و متحدانشان نیز بر تلاشهای خود پافشاری کردهاند. فمینیستهای فلسطینی میدانند که مبارزات گوناگون خواستار عدالت اجتماعی، مبارزات جداگانهای نیستند و تنها با به هم تنیده ماندن میتوانند موفقیت شوند.
چارچوب تحلیلی مبحث اینترسکشنالیتی [تقاطعی]—چنانچه توسط کیمبرلی کرنشا نظریهپردازی شده و ریشههای عمیقی در رسوم فمینیسم سیاه دارد (۱۹۹۱)—نه تنها به دنبال شناخت اشکال متعدد ستمهایی است که زنان سیاهپوست در ایالات متحده تجربه میکنند، بلکه سعی در درک اینکه اشکال متعدد ستم چگونه به یکدیگر فرم میدهند نیز دارد. با اشاره به همین شرط تقاطعی است که زنان فلسطینی، مانند دیگر مردم مستعمره شده، اصرار دارند که درک ستمدیدگی آنها مستلزم اذعان به تاثیر شهرکسازی و اشغال اسرائیل بر زندگیشان است. اینترسکشنالیتی نه تنها به ما در درک اینکه ساختارهای بیشمار سرکوب چگونه یکدیگر را تقویت می کنند یاری میرساند، بلکه میتواند مسیرهای منتهی به آزادی را برایمان ترسیم کند. تجزیه و تحلیل تقاطعی به ما کمک میکند تا ببینیم که یک فردای فمینیستی مستلزم بازاندیشی اساسی قدرت و ساختارهای سیاسی-اجتماعی جهانی است.
اینترسکشنالیتی نه تنها به ما در درک اینکه ساختارهای بیشمار سرکوب چگونه یکدیگر را تقویت می کنند یاری میرساند، بلکه میتواند مسیرهای منتهی به آزادی را برایمان ترسیم کند. تجزیه و تحلیل تقاطعی به ما کمک میکند تا ببینیم که یک فردای فمینیستی مستلزم بازاندیشی اساسی قدرت و ساختارهای سیاسی-اجتماعی جهانی است.
همانطور که شعار «زن، زندگی، آزادی»—شعاری که ریشه در مبارزات کردها برای واضحسازی منطقهای مشابه سلطهی دولت، خشونت روزانه، و کنترل مردسالارانه دارد—امروزه چارچوب مبارزه برای همگان در ایران گشته است، همچنین به رسمیت شناختن این واقعیت که «فلسطین یک مسئلهی فمینیستی است» یک کوشش تقاطعی که در سطح جهانی طنینانداز میباشد را به حرکت وا میدارد. چنین جنبشهایی بر اهمیت مبارزه علیه شهرکنشینی استعماری، اشغالگری، و سلب مالکیت برای فعالیت فمینیستی مهر تایید میزنند.
یادداشتهای پایانی
١. برای اطلاعات بیشتر در مورد «فمینیست به جز در رابطه با فلسطین»، به شلهوب-کوورکیان، وهاب، و عابد ربو العیسی (۲۰۲۲) مراجعه کنید.
منابع
عبدو، نهلة. ۱۹۹۱. «زنان انتفاضه: جنسیت، طبقه و آزادی ملی». نژاد و طبقه ۳۲، ۴: ۳۴–۱۹.
کرنشا، کیمبرلی. ۱۹۹۱. «نگاشت حاشیهها: اینترسکشنالیتی [تقاطعی]، سیاستهای هویتی، و خشونت علیه زنان رنگینپوست». نشریهی نقد حقوق استنفورد ۴۳، ۱۲۴۱: ۹۹–۶.
https://doi.org/10.2307/1229039
الیا، نادا. ۲۰۱۷. «عدالت تقسیم ناپذیر است: فلسطین به عنوان یک مسئلهی فمینیستی». استعمارزدایی: ایندِجنایتی [بومی بودن]، آموزش و جامعه ۶، ۱: ۶۳–۴۵.
الیا، نادا. ۲۰۲۱. «اسرائیل-فلسطین: چگونه سپردن اشغالگری به قراردادهای فرعی به خشونت جنسیتی دامن میزند». چشم خاورمیانه، ۲ ژوئیه. دسترسی به تاریخ ۱ ژوئن ۲۰۲۳.
www.middleeasteye.net/opinion/israel-palestine-subcontracting-occupation-gendered-violence-fuels
اِحمود، سارا. ۲۰۲۲. «فمینیسم فلسطین: تحلیلها، رویهها و آیندههای استعماری». انسان شناسی فمینیستی ۳، ۲: ۹۸–۲۸۴. https://doi.org/10.1002/fea2.12109
کانجی، عزیزة. ۲۰۱۹. «فلسطین، راهپیمایی زنان، و فمینیسم امپراتوری». الجزیره، ۳۰ ژانویه. دسترسی به تاریخ ۱ ژوئن ۲۰۲۳. www.aljazeera.com/opinions/2019/1/30/palestine-the-womens-mart-and-feminism-feminism
مغنّم، متيل. (۱۹۳۷) ۱۹۷۶. زن عرب و مسئلهی فلسطین. وستپورت، کنتیکت: نشر هایپریون.
مُهانتی، چاندرا. ۱۹۸۸. «زیر نگاه غرب: تحقیقات فمینیستی و گفتمانهای استعماری». نقد فمینیستی ۳۰، ۱: ۸۸–۶۱. https://doi.org/10.1057/fr.1988.42
سایق، رزماری. ۱۹۸۸. «زنان فلسطینی: بار سهگانه، مبارزهی یگانه». مردمان مدیترانه ۴۵–۴۴: ۶۸–۲۴۷.
نابِر، نِیدین. ۲۰۱۶. «فمینیسمهای عربی و سیاه: مبارزهی مشترک و کنشگری فراملی ضد امپریالیستی». انحرافات در تحقیقات کیفی انتقادی ۵، ۳: ۲۵–۱۱۶.
https://doi.org/10.1525/dcqr.2016.5.3.116
اشتراکی فمینیستی فلسطین. ۲۰۲۱. «متعهد شوید که فلسطین یک مسئلهی فمینیستی است». اکشن نتورک. دسترسی به ۱ ژوئن ۲۰۲۳.
https://actionnetwork.org/petitions/pledge-declaring-palestine-is-a-feminist-issue
شلهوب-کوورکیان، نادرا، استفانی وهاب، و فردوس عابد ربو العیسی. ۲۰۲۲. «فمینیست به جز در رابطه با فلسطین: مددکاران اجتماعی فمینیست در رابطه با فلسطین کجای کار هستند؟». وابستگی: تحقیق فمینیستی در مددکاری اجتماعی ۳۷، ۲: ۱۴–۲۰۴.
https://doi.org/10.1177/08861099221079381
آشر، گراهام. ۱۹۹۳. «زنان فلسطینی، انتفاضه و وضعیت استقلال: مصاحبه با ریتا جاکامن». نژاد و طبقه ۳۴، ۳: ۴۳–۳۱. https://doi.org/10.1177/030639689303400303
ایلانا فلدمن
ایلانا فلدمن استاد مردم شناسی، تاریخ، و امور بینالملل در دانشگاه جورج واشنگتن است. تحقیقات ایشان بر تجارب فلسطینی بودن، چه در داخل و چه در خارج از فلسطین تاریخی، متمرکز است، و به بررسی عملکردهای حکومتی، بشردوستانه، پلیسی و نظامی، آوارگی، و شهروندی میپردازد. او نویسندهی کتابهای حاکمیت بر غزه: بوروکراسی، اقتدار، و عملکرد حکمروایی، ۱۹۶۷–۱۹۱۷، برخورد با پلیس: امنیت و نظارت در غزهی تحت حاکمیت مصر، و زندگی در امداد: مشکلات بشردوستانه و سیاست پناهندگان فلسطینی است. او همچنین (با همکاری میریام تیکتین) تدوینگر به اسم بشریت: دولت تهدید و مراقبت میباشد.